loading...
فان| سایت تفریحی و سرگرمی | عکس | تکست آهنگ | اخبار | سرگرمی | فالاس ام اس جدید,مطالب جذاب و مفرح,عکس بازیگران دانلود آهنگ,فال روزانه,یوزر نود 3
تیم مدیریتی نهتانی بازدید : 563 چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

http://www.img.aksfa.net/Reza/2010/eshgi/ashegane-love/ashegane-love-aksfa.net-08.jpg

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و

   کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی  

 تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید.  

 روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او

انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند  

سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور

اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و

اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او

گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه

 شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده  

است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را

شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن

 تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته 

 است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی 

 نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری 

 نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد 

مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، 

 ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار

است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
نهتانی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟